کد مطلب:33880 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:278

ساده زیستی امام











امیرمومنان (ع) بر این مبنا ساده زیستی پیشه ساخت و آن را به عنوان یك ارزش و نیز مواسات با همنوعان خویش و همچنین تكلیف و وظیفه ای بر دوش زمامداران پاس می داشت.

«و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها. و لقد قال لی قائل: الا تنبذها عنك؟ فقلت: اعزب عنی، فعند الصباح یحمد القوم السری.»[1].

به خدا سوگند آن قدر این پیراهن خود را وصله زده ام كه از وصله زننده ی آن شرم دارم. كسی به من گفت: چرا این لباس كهنه را بیرون نمی اندازی؟ گفتم: از من دور شو، صبحگاهان، رهروان شب ستایش می شوند.

امام (ع) آن قدر بر پاسداری ساده زیستی از جانب كارگزارانش تاكید داشت كه چون به وی گزارش رسید كه «عثمان بن حنیف» استاندار بصره به مجلس مهمانی فردی متمكن رفته است كه نیازمندانشان ممنوع و ثرومتمندانشان دعوت شده بودند و در آنجا طعامهای رنگارنگ پیش وی گذارده اند، بشدت او را توبیخ نمود و سیرت ساده زیستی خود را بدو یادآور شد:

«الا و ان لكل ماموم اماما یقتدی به و یستضی ء بنور علمه. الا و ان امامكم قد اكتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه. الا و انكم لا تقدرون علی ذلك،ولكن اعینونی بورع و اجتهاد و عفه و سداد. فوالله ما كنزت من دنیاكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فرا و لا اعتددت لبالی ثوبی طمرا، لا حزت من ارضها شبرا و لا اخذت منه الا كقوت اتنان دبره و لهی فی عینی اوهی واهون من عفصه مقره... و لو شئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز. و لكن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی

[صفحه 56]

تخیرالاطعمه- و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشببع- او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اكباد حری، او اكون كما قال القائل:


و حسبك داء ان تبیت ببطنه
و حولك اكباد تحن الی القد


ا اقنع من نفسی بان یقال: هذا امیرالمومنین و لا اشاركهم فی مكاره الدهر، او اكون اسوه لهم فی جشوبه العیش. فما خلقت لیشغلنی اكل الطیبات كالبهیمه المربوطه، همها علفها، او المرسله شغلها تقممها، تكترض من اعلافها و تلهو عما یراد بها، او اترك سدی، او اهمل عابثا،او اجر حبل الضلاله، او اعتسف طریق المتاهه! و كانی بقائلهكم یقول: اذا كان هذا قوت ابن ابی طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران منازله الشجعان. الا و ان الشجره البریه اصلب عودا و الرواتع الخضره ارق جلودا و النابتات العذیه اقوی وقودا و ابطاء خمودا.»[2].

آگاه باش، هر مامومی امام و پیشوایی دارد كه باید به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گیرد. بدان، ذدمام شما از دنیایش به همین دو جامه ی كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است. آگاه باش، شما توانایی آن را ندارید كه چنین باشید، اما مرا با ورع، تلاش، عفت و پیمودن راه صحیح یاری دهید. به خدا سوگند، من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام و از غنائم و ثروتهای آن مالی ذخیره نكرده ام و برای این لباس كهنه ام، بدلی مهیا نساخته ام و از زمین آن حتی یك وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خرواكی مختصر و ناچیز برنگرفته ام. این دنیا در چشم من بی ارزشتر و خوارتر از دانه ی تلخی است كه بر شاخه درخت بلوطی بروید... اگر می خواستم، می توانستم از عسل مصفا و مغز این گندم و بافته های این ابریشم برای خود خوراك و لباس تهیه كنم. اما هیهات كه هوا و هوس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادار نماید كه طعامهای لذیذ را برگزینم، در حالی كه ممكن است در سرزمین حجاز یا یمامه كسی باشد كه حتی امید به دست آوردن یك قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شكمی سیر خورده باشد. آیا من با شكمی سیر بخوابم در حالی كه در اطرافم

[صفحه 57]

شكمهای گرسنه و كبدهای سوزانی باشند؟ و آیا آن چنان باشم كه آن شاعر گفته است:

این درد تو را بس كه شب با شكم سیر بخوابی، در حالی كه در اطراف تو شكمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند!

آیا به همین قناعت كنم كه گفته شود من امیر مومنانم؟ اما با آنان در سخیتهای روزگار شركت نكنم؟ و پیشوا و مقتدایشان در تلخیهای زندگی نباشم؟ من آفریده نشده ام كه خوردن خوراكیهای پاكیزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حیوان پرواری كه تمام همش، علف است و یا همچون حیوان رها شده ای شغلش چریدن و خوردن و پر كردن شكم است و از سرنوشتی كه در انتظار اوست بی خبر است. آیا بیهوده با مهمل و عبث آفریده شده ام؟ آیا باید سر رشته دار ریسمان گمراهی باشم؟ و یا در طریق سرگردانی قدم گذارم؟ گویا می بینم گوینده ای از شما می گوید: هرگاه این (دو قرص نان) قوت و خوراك فرزند ابوطالب باشد، باید نیرویش به سستی گراید و از مبارزه با همتایان و نبرد با شجاعان بازماند. آگاه باشید، درختان بیابانی چوبشان محكمتر است اما درختان سرسبز كه همواره در كنار اب قرار دارند پوستشان نازكتر (و كم دوامترند). درختانی كه در بیابان روییده و جز با آب باران سیراب نمی گردند، آتششان شعله ورتر و پردوامترند.


صفحه 56، 57.








    1. همان، خطبه ی 160.
    2. همان، نامه 45.